يهوديت
يهوديت
يهوديت
بخش اول: چگونگي پيدايش و گسترش مفهوم يهود و سكونت قوم بنياسرائيل در مصر، بعثت حضرت موسي و رهايي بنياسرائيل تحت تعاليم وي و خروج از مصر و …
بخش دوم: تشكيل كشور بنياسرائيل و حكومت پادشاهان در آن، تضعيف و فروپاشي اين كشور و تسلط امپراتوري بابل و به اسارت رفتن بنياسرائيل و …
بخش سوم: عصر پراكندگي يهود در جهان.
در بخش نخست نويسنده ابتدا به شرح مهاجرت حضرت ابراهيم (ع) و چگونگي اسكان گزيدن ايشان در سرزمين كنعان و سپس با ذكر داستان حضرت يوسف به ذكر چگونگي ورود بنياسرائيل به سرزمين مصر ميپردازد.
در ادامه، داستان حضرت موسي (ع) در مصر و چگونگي مهاجرت وي به مدين و ازداوج با دختر يترون (شعيب) با استفاده از سفر خروج عهد عتيق شرح داده ميشود و علاوه بر آن به ماجراي مبعوث شدن موسي (ع) و سفر آن حضرت به مصر و خروج بنياسرائيل به همراه وي از مصر و گذر از دريا پرداخته ميشود.
در ادامه سفر بنياسرائيل به سوي كنعان، ايشان مرتب از خود سستي به خرج داده و هر بار از موسي چيزي را طلب ميكنند؛ گاهي آرزو ميكنند كه اي كاش در مصر باقي مانده بودند و در بيابان گرسنگي نميكشيدند، گاهي تقاضاي آب ميكنند، گاهي از طعامهاي گوناگون سخن ميگويند و هر بار خداوند خواستهاي ايشان را برآورده ميكند.
اما هنگامي كه موسي 40 روز براي دريافت وحي به كوه ميرود، بنياسرائيل گوسالهاي زرين را معبود خويش قرار ميدهند. سازندهي گوساله بنا بر كتب مقدس يهوديان حضرت هارون (ع) برادر موسي (ع) بوده است، اما در منابع اسلامي اين كار به شخصي به نام سامري منتسب است؛ به سبب گوسالهپرستي خدا بر بنياسرائيل خشم ميگيرد و فرمان ميدهد كه گروهي كه همراه موسي هستند، مابقي بنياسرائيل را قتل عام نمايند تا آنكه خداوند ايشان را ببخشايد.
سپس فرمان ميآيد كه با قوم ساكن در سرزمين كنعان بجنگند و وارد اين سرزمين شوند، اما ايشان به بهانهي جثههاي عظيم آن قوم، از اين امر سر باز ميزنند و خداوند به اين سبب بر آنها خشم ميگيرد و آوارهي بيابان ميسازد.
در بخش دوم كتاب، نويسنده به شرح زندگي بنياسرائيل در كنعان ميپردازد.
پس از آنكه موسي (ع) رحلت ميكند، خداوند يوشع را به رهبري بنياسرائيل برميگزيند و ايشان تحت رهبري وي كنعان را تصرف ميكنند.
از اينجا عهد داوران بنياسرائيل آغاز ميشود؛ عهدي كه براي بنياسرائيل همراه با فراز و نشيب بوده است. گاهي ايشان به خدا روي آوردهاند و خدا ايشان را بر اقوام ديگر مسلط نموده است و گاهي به سبب رويگرداني از اوامر خداوند، دچار ضعف و سلطه قوم همسايه شدهاند. عصر داوران به طور مشخص بعد از مرگ يوشع بن نون آغاز ميشود و 181 سال ادامه يافته است، در اين عصر علاوه بر يوشع 15 داور ديگر نيز ظهور كردهاند كه آخرين آنها سموئيل بوده است. در هنگام پيري سموئيل، بنياسرئيل نزد وي آمده و درخواست كردند كه وي پادشاهي برايشان بگمارد. سموئيل نيز به ايشان تذكر ميدهد كه پادشاه ايشان تنها خداست و انتصاب اميري غير او سبب فساد امور مملكت خواهد شد؛ اما ايشان به اصرار از وي ميخواهند كه براي ايشان پادشاهي تعيين كند و سموئيل نيز به قيد قرعه شائول از قبيلهي بنيامين را انتخاب ميكند و اين آغاز حكومت پادشاهي بنياسرائيل است.
پس از مرگ وي داوود پادشاه بنياسرائيل ميشود و پس از او نيز سليمان. دوران حكومت سليمان، زمان اقتدار حكومت بنياسرائيل است. وي موفق ميشود بر تمام اقوام همسايه فائق آيد. اما بنا بر گفته عهد عتيق، سليمان در سالهاي پايان حكومت خود، از راه خدا منحرف ميشود و به پرستش بتها و ساختن معابدي براي آنها روي ميآورد كه سبب خارج شدن سلطنت از نسل وي ميشود.
پس از مرگ سليمان، پسرش رحبعام به سلطنت ميرسد ولي ده سبط از اسباط دوازدهگانهي بنياسرائيل حكومت را گردن نمينهند و وي تنها پادشاه سبط يهودا و سبط بنيامين ميشود. بنا بر اين 2 دولت تشكيل ميشود؛ اسرائيل در شمال و يهودا در جنوب.
دولت اسرائيل بر اثر فساد حكومت ضعيف ميگردد و سرانجام به دست آشوريان از ميان ميرود و اتباع آن كه ده سبط بنياسرائيل هستند، بر اثر امتزاج با اقوام ديگر به تدريج از صفحهي روزگار محو ميشوند.
اما دولت يهودا كه كوچكتر است و كمتر طمع امپراتوريهاي آن زمان را برميانگيزد، تا چند قرن نيز باقي ماند، اما سرنوشت آنان نيز مشابه سرنوشت دولت اسرائيل است؛ بر اثر بتپرستي و فساد حكومت، خدا بر ايشان خشم ميگيرد و كشورشان بر اثر تهاجم بختالنصر امپراتور قدرتمند بابل اشغال ميشود.
بخت النصر پس از تخريب كشور يهودا و از بين بردن معبد مقدس، يهوديان را به بابل ميبرد و در اسارت نگه ميدارد. كه ظاهراً وضعيت بنياسرائيل در تبعيد چندان بد نيز نبوده است و پس از مرگ امپراتور بابل، وضعشان بهبود نيز مييابد.
با ظهور امپراتوري هخامنشي و فتح بابل توسط كورش، بنياسرائيل از تبعيد نجات مييابد و كورش ايشان را راهي سرزمين خويش مينمايد.
پس از بازگشت بنياسرائيل به كنعان، حكومتي از كاهنان در سرزمين كنعان تشكيل ميشود كه در واقع تحتالحمايه امپراتوري پارسي بوده است. در اين عصر، كاهنان به وضع قوانين و اشاعهي آن بر اساس قوانين تورات پرداختهاند و سخت به آن پايبند بودهاند.
از مهمترين جمله اين قوانين، ممنوعيت ازدواج با بيگانگان بوده است.
همچنين در اين عصر مجمع عالي سنت هدرين شكل گرفت كه مجلسي متشكل از 72 تن از عالمان يهودي بود.
نگارش متون مقدس يهود نيز در اين عصر آغاز شده است كه شامل 3 بخش عمده است:
طبق اعتقاد سنتي يهودي – مسيحي تدوين تورات موجود به حضرت موسي نسبت داده ميشود و اعتقاد بر اين است كه مابقي متون مقدس در مدت 1000 سال بعد از آن تدوين شده است. اما برخي ترديدها در قرون وسطي راجع به اين عقيده ابراز گشت. مهمترين نكته مورد اشكال، توضيح سفر تثنيه پيرامون مرگ حضرت موسي و عزاداراي بنياسرائيل براي وي بود. در حالي كه موسي نميتوانسته است كاتب اين متون باشد.
بهعلاوه در قرن 19 نظريهاي ابراز شد كه متون مقدس را به 4 دستهي يهوهاي، الوهيمي، تثنيهاي و كاهني تقسيم ميكند و ابراز ميدارد كه اين دستهها به ترتيب بين 1000 تا 500 سال پيش از ميلاد تدوين شده است.
پس از سقوط امپراتوري ايران به دست اسكندر، سرزمين يهوديان نيز تحت حكومت وي قرار گرفت. اسكندر با يهوديان به نيكويي برخورد كرد و يهوديان احترام خاصي براي وي قائلند.
پس از اسكندر سرزمين كنعان صحنهي تنازع 2 تن از فرماندهان وي كه در مصر و سوريه به حكومت رسيده بودند، شد؛ بطليموس و سلوكوس.
ايجاد حاكميتهاي يوناني سبب ورود فرهنگ يوناني به يهوديت گشت، بهعلاوه سلوكيان كه پس از يك قرن كنعان را از بطالسه بازپس گرفتند، پس از مدتي به شدت عمل با يهوديان برخورد كردند و اين امر سبب شورش يهوديان شد، تا آنكه در سال 142 قبل از ميلاد اين سرزمين استقلال خويش را باز مييابد و سلسلهاي با نام مكابيان در آن تشكيل ميشود.
با ورود فرهنگ يوناني، به تدريج 2 فرقه صدوقيان و فريسيان در يهوديت ايجاد گشت. صدوقيان معتقد به تسامح و تعامل فرهنگي با ملل ديگر بودند و تنها اسفار پنجگانه تورات را معتبر ميدانستند. در مقابل فريسيان معتقد به مجزا بودن فرهنگ يهودي بودند و قائل به اعتبار تمامي متون مقدس بودند.
در زمان سكابيان، اختلاف اين دو فرقه شدت يافت و با بروز درگيريهاي داخلي، حاكم رومي سوريه با حمله به كنعان و فتح آن، اين كشور را تحتالحمايهي روم قرار داد.
بر اثر ظلم و تعدي روميان و دخالت آنان در امور مذهبي يهوديان، شورشهايي توسط يهوديان آغاز شد كه تمام آنها با شدت هرچه تمامتر توسط روميان سركوب شد و شدت فشار وارده بر يهوديان سبب ايجاد انديشه ظهور مسيحا شد.
سلطنت نرون با افزايش فشارها بر يهوديان همراه بود، تا اينكه در سال 66 ميلادي، يهوديان دست به شورش دستهجمعي زدند و سپاسيان كه از طرف امپراتور مأمور سركوب اين شورش بود، با رسيدن خبر مرگ امپراتور كار خود را نيمهتمام گذاشت تا به روم باز گردد و امپراتوري را به چنگ آورد.
سپس وي پسر خود را راهي كنعان كرد تا شورش يهوديان را سركوب كند. اورشليم به سال 70 ميلادي سقوط كرد و روميان علاوه بر كشتار فراوان معبد مقدس را نيز تخريب كردند.
در اعتراض به ساختن معبد ژوپيتر به جاي معبد اورشليم، در سال 132 يهوديان سر به شورش نهادند و به پيروزيهايي نيز دست يافتند، اما در سال 135 اورشليم مجدداً سقوط كرد و بسياري نيز كشته شدند. در اين زمان هادريان امپراتور روم بود.
جانشينان هادريان، روش مسالمتآميزتري ر ادر مقابل يهوديان در پيش گرفتند تا اينكه در قرن 4 ميلادي همراه با گرويدن قسطنطين به مسيحيت، امپراتوري روم مجدداَ سختگيري را بر يهوديان آغاز نمود و به همين دليل مهاجرت گروههاي يهودي به سرزمينهاي ديگر نظير حجاز آغاز شد و مركزيت يهوديت به بينالنهرين كه در دست امپراتوري ايران بود، منتقل شد.
از جمله مهمترين دقايق اين دوره تدوين تلمود بود كه حكم يك نظام جامع عقايد و رساله عمليه را براي يهوديان دارد.
همانند ديگر اديان آسماني، يهوديت نيز شامل آموزههاي اخلاقي و احكام شرعي و نظام حقوق و وظايف ميباشد كه عمدتاً در تلمود تشريح شده است.
ظهور اسلام، همراه با وقايع مطلوبي براي يهوديان بود. يهوديان در پناه حكومتهاي مسلمان زندگي با آرامشي را گذراندند و در همه جاي دنياي اسلام از بينالنهرين و فلسطين تا اندلس با آنها به خوبي برخورد شده است و حتي برخي از آنها به مقامات حكومتي نيز دست يافتهاند.
اما همزمان با اين آرامش، وضعيت يهوديان در كشورهاي مسيحي با دشواريهاي زيادي همراه بوده است؛ چرا كه كليسا و حكومتهاي تحتالامر وي اعتقاد داشتهاند كه هر كس مسيحي نيست، پس يك تبهكار است. بر اين اساس يهوديان مجبور بودهاند نشانهايي كه حاكي از يهودي بودنشان مينمود بر لباس خود نصب كنند.
همچنين حكومتهاي مسيحي اجازه اشتغال يهوديان به برخي شغلها را نميدادند و شغل غالب ايشان – رباخواري- نيز به دليل عدم پرداخت ديون مسيحيان به آنان اغلب رونقي نداشت.
همچنين ايشان مجبور بودند به زندگي در دژهاي جداگانهاي به نام گتو بودهاند. در قرون وسطي فرقههايي نظير قرائيون يا طريقت كابالا نيز در ميان يهوديان ايجاد شد. پيدايش پروتستانيزم، هرچند در آغاز سبب كاهش فشار بر يهوديان شد، اما در قرون 16 و 17 مجدداَ فشارها افزايش يافت و موجب مهاجرت يهوديان به قلمرو امپراتوري عثماني كه قائل به تسامح مذهبي با اصل كتاب بود گرديد.
در قرن هجدهم فرقهي عرفاني ديگري در ميان يهوديان شرق اروپا ايجاد شد كه نام آن حسيديم بود و پيروان آن اعتقاد به عبوديت و ايمان قلبي براي پروردگار بودند.
در دوران مدرن نيز نحلههايي در ميان يهوديان پديد آمد كه برخي از آنان به شرح زير است:
/خ
بخش دوم: تشكيل كشور بنياسرائيل و حكومت پادشاهان در آن، تضعيف و فروپاشي اين كشور و تسلط امپراتوري بابل و به اسارت رفتن بنياسرائيل و …
بخش سوم: عصر پراكندگي يهود در جهان.
در بخش نخست نويسنده ابتدا به شرح مهاجرت حضرت ابراهيم (ع) و چگونگي اسكان گزيدن ايشان در سرزمين كنعان و سپس با ذكر داستان حضرت يوسف به ذكر چگونگي ورود بنياسرائيل به سرزمين مصر ميپردازد.
در ادامه، داستان حضرت موسي (ع) در مصر و چگونگي مهاجرت وي به مدين و ازداوج با دختر يترون (شعيب) با استفاده از سفر خروج عهد عتيق شرح داده ميشود و علاوه بر آن به ماجراي مبعوث شدن موسي (ع) و سفر آن حضرت به مصر و خروج بنياسرائيل به همراه وي از مصر و گذر از دريا پرداخته ميشود.
در ادامه سفر بنياسرائيل به سوي كنعان، ايشان مرتب از خود سستي به خرج داده و هر بار از موسي چيزي را طلب ميكنند؛ گاهي آرزو ميكنند كه اي كاش در مصر باقي مانده بودند و در بيابان گرسنگي نميكشيدند، گاهي تقاضاي آب ميكنند، گاهي از طعامهاي گوناگون سخن ميگويند و هر بار خداوند خواستهاي ايشان را برآورده ميكند.
اما هنگامي كه موسي 40 روز براي دريافت وحي به كوه ميرود، بنياسرائيل گوسالهاي زرين را معبود خويش قرار ميدهند. سازندهي گوساله بنا بر كتب مقدس يهوديان حضرت هارون (ع) برادر موسي (ع) بوده است، اما در منابع اسلامي اين كار به شخصي به نام سامري منتسب است؛ به سبب گوسالهپرستي خدا بر بنياسرائيل خشم ميگيرد و فرمان ميدهد كه گروهي كه همراه موسي هستند، مابقي بنياسرائيل را قتل عام نمايند تا آنكه خداوند ايشان را ببخشايد.
سپس فرمان ميآيد كه با قوم ساكن در سرزمين كنعان بجنگند و وارد اين سرزمين شوند، اما ايشان به بهانهي جثههاي عظيم آن قوم، از اين امر سر باز ميزنند و خداوند به اين سبب بر آنها خشم ميگيرد و آوارهي بيابان ميسازد.
در بخش دوم كتاب، نويسنده به شرح زندگي بنياسرائيل در كنعان ميپردازد.
پس از آنكه موسي (ع) رحلت ميكند، خداوند يوشع را به رهبري بنياسرائيل برميگزيند و ايشان تحت رهبري وي كنعان را تصرف ميكنند.
از اينجا عهد داوران بنياسرائيل آغاز ميشود؛ عهدي كه براي بنياسرائيل همراه با فراز و نشيب بوده است. گاهي ايشان به خدا روي آوردهاند و خدا ايشان را بر اقوام ديگر مسلط نموده است و گاهي به سبب رويگرداني از اوامر خداوند، دچار ضعف و سلطه قوم همسايه شدهاند. عصر داوران به طور مشخص بعد از مرگ يوشع بن نون آغاز ميشود و 181 سال ادامه يافته است، در اين عصر علاوه بر يوشع 15 داور ديگر نيز ظهور كردهاند كه آخرين آنها سموئيل بوده است. در هنگام پيري سموئيل، بنياسرئيل نزد وي آمده و درخواست كردند كه وي پادشاهي برايشان بگمارد. سموئيل نيز به ايشان تذكر ميدهد كه پادشاه ايشان تنها خداست و انتصاب اميري غير او سبب فساد امور مملكت خواهد شد؛ اما ايشان به اصرار از وي ميخواهند كه براي ايشان پادشاهي تعيين كند و سموئيل نيز به قيد قرعه شائول از قبيلهي بنيامين را انتخاب ميكند و اين آغاز حكومت پادشاهي بنياسرائيل است.
پس از مرگ وي داوود پادشاه بنياسرائيل ميشود و پس از او نيز سليمان. دوران حكومت سليمان، زمان اقتدار حكومت بنياسرائيل است. وي موفق ميشود بر تمام اقوام همسايه فائق آيد. اما بنا بر گفته عهد عتيق، سليمان در سالهاي پايان حكومت خود، از راه خدا منحرف ميشود و به پرستش بتها و ساختن معابدي براي آنها روي ميآورد كه سبب خارج شدن سلطنت از نسل وي ميشود.
پس از مرگ سليمان، پسرش رحبعام به سلطنت ميرسد ولي ده سبط از اسباط دوازدهگانهي بنياسرائيل حكومت را گردن نمينهند و وي تنها پادشاه سبط يهودا و سبط بنيامين ميشود. بنا بر اين 2 دولت تشكيل ميشود؛ اسرائيل در شمال و يهودا در جنوب.
دولت اسرائيل بر اثر فساد حكومت ضعيف ميگردد و سرانجام به دست آشوريان از ميان ميرود و اتباع آن كه ده سبط بنياسرائيل هستند، بر اثر امتزاج با اقوام ديگر به تدريج از صفحهي روزگار محو ميشوند.
اما دولت يهودا كه كوچكتر است و كمتر طمع امپراتوريهاي آن زمان را برميانگيزد، تا چند قرن نيز باقي ماند، اما سرنوشت آنان نيز مشابه سرنوشت دولت اسرائيل است؛ بر اثر بتپرستي و فساد حكومت، خدا بر ايشان خشم ميگيرد و كشورشان بر اثر تهاجم بختالنصر امپراتور قدرتمند بابل اشغال ميشود.
بخت النصر پس از تخريب كشور يهودا و از بين بردن معبد مقدس، يهوديان را به بابل ميبرد و در اسارت نگه ميدارد. كه ظاهراً وضعيت بنياسرائيل در تبعيد چندان بد نيز نبوده است و پس از مرگ امپراتور بابل، وضعشان بهبود نيز مييابد.
با ظهور امپراتوري هخامنشي و فتح بابل توسط كورش، بنياسرائيل از تبعيد نجات مييابد و كورش ايشان را راهي سرزمين خويش مينمايد.
پس از بازگشت بنياسرائيل به كنعان، حكومتي از كاهنان در سرزمين كنعان تشكيل ميشود كه در واقع تحتالحمايه امپراتوري پارسي بوده است. در اين عصر، كاهنان به وضع قوانين و اشاعهي آن بر اساس قوانين تورات پرداختهاند و سخت به آن پايبند بودهاند.
از مهمترين جمله اين قوانين، ممنوعيت ازدواج با بيگانگان بوده است.
همچنين در اين عصر مجمع عالي سنت هدرين شكل گرفت كه مجلسي متشكل از 72 تن از عالمان يهودي بود.
نگارش متون مقدس يهود نيز در اين عصر آغاز شده است كه شامل 3 بخش عمده است:
طبق اعتقاد سنتي يهودي – مسيحي تدوين تورات موجود به حضرت موسي نسبت داده ميشود و اعتقاد بر اين است كه مابقي متون مقدس در مدت 1000 سال بعد از آن تدوين شده است. اما برخي ترديدها در قرون وسطي راجع به اين عقيده ابراز گشت. مهمترين نكته مورد اشكال، توضيح سفر تثنيه پيرامون مرگ حضرت موسي و عزاداراي بنياسرائيل براي وي بود. در حالي كه موسي نميتوانسته است كاتب اين متون باشد.
بهعلاوه در قرن 19 نظريهاي ابراز شد كه متون مقدس را به 4 دستهي يهوهاي، الوهيمي، تثنيهاي و كاهني تقسيم ميكند و ابراز ميدارد كه اين دستهها به ترتيب بين 1000 تا 500 سال پيش از ميلاد تدوين شده است.
پس از سقوط امپراتوري ايران به دست اسكندر، سرزمين يهوديان نيز تحت حكومت وي قرار گرفت. اسكندر با يهوديان به نيكويي برخورد كرد و يهوديان احترام خاصي براي وي قائلند.
پس از اسكندر سرزمين كنعان صحنهي تنازع 2 تن از فرماندهان وي كه در مصر و سوريه به حكومت رسيده بودند، شد؛ بطليموس و سلوكوس.
ايجاد حاكميتهاي يوناني سبب ورود فرهنگ يوناني به يهوديت گشت، بهعلاوه سلوكيان كه پس از يك قرن كنعان را از بطالسه بازپس گرفتند، پس از مدتي به شدت عمل با يهوديان برخورد كردند و اين امر سبب شورش يهوديان شد، تا آنكه در سال 142 قبل از ميلاد اين سرزمين استقلال خويش را باز مييابد و سلسلهاي با نام مكابيان در آن تشكيل ميشود.
با ورود فرهنگ يوناني، به تدريج 2 فرقه صدوقيان و فريسيان در يهوديت ايجاد گشت. صدوقيان معتقد به تسامح و تعامل فرهنگي با ملل ديگر بودند و تنها اسفار پنجگانه تورات را معتبر ميدانستند. در مقابل فريسيان معتقد به مجزا بودن فرهنگ يهودي بودند و قائل به اعتبار تمامي متون مقدس بودند.
در زمان سكابيان، اختلاف اين دو فرقه شدت يافت و با بروز درگيريهاي داخلي، حاكم رومي سوريه با حمله به كنعان و فتح آن، اين كشور را تحتالحمايهي روم قرار داد.
بر اثر ظلم و تعدي روميان و دخالت آنان در امور مذهبي يهوديان، شورشهايي توسط يهوديان آغاز شد كه تمام آنها با شدت هرچه تمامتر توسط روميان سركوب شد و شدت فشار وارده بر يهوديان سبب ايجاد انديشه ظهور مسيحا شد.
سلطنت نرون با افزايش فشارها بر يهوديان همراه بود، تا اينكه در سال 66 ميلادي، يهوديان دست به شورش دستهجمعي زدند و سپاسيان كه از طرف امپراتور مأمور سركوب اين شورش بود، با رسيدن خبر مرگ امپراتور كار خود را نيمهتمام گذاشت تا به روم باز گردد و امپراتوري را به چنگ آورد.
سپس وي پسر خود را راهي كنعان كرد تا شورش يهوديان را سركوب كند. اورشليم به سال 70 ميلادي سقوط كرد و روميان علاوه بر كشتار فراوان معبد مقدس را نيز تخريب كردند.
در اعتراض به ساختن معبد ژوپيتر به جاي معبد اورشليم، در سال 132 يهوديان سر به شورش نهادند و به پيروزيهايي نيز دست يافتند، اما در سال 135 اورشليم مجدداً سقوط كرد و بسياري نيز كشته شدند. در اين زمان هادريان امپراتور روم بود.
جانشينان هادريان، روش مسالمتآميزتري ر ادر مقابل يهوديان در پيش گرفتند تا اينكه در قرن 4 ميلادي همراه با گرويدن قسطنطين به مسيحيت، امپراتوري روم مجدداَ سختگيري را بر يهوديان آغاز نمود و به همين دليل مهاجرت گروههاي يهودي به سرزمينهاي ديگر نظير حجاز آغاز شد و مركزيت يهوديت به بينالنهرين كه در دست امپراتوري ايران بود، منتقل شد.
از جمله مهمترين دقايق اين دوره تدوين تلمود بود كه حكم يك نظام جامع عقايد و رساله عمليه را براي يهوديان دارد.
همانند ديگر اديان آسماني، يهوديت نيز شامل آموزههاي اخلاقي و احكام شرعي و نظام حقوق و وظايف ميباشد كه عمدتاً در تلمود تشريح شده است.
ظهور اسلام، همراه با وقايع مطلوبي براي يهوديان بود. يهوديان در پناه حكومتهاي مسلمان زندگي با آرامشي را گذراندند و در همه جاي دنياي اسلام از بينالنهرين و فلسطين تا اندلس با آنها به خوبي برخورد شده است و حتي برخي از آنها به مقامات حكومتي نيز دست يافتهاند.
اما همزمان با اين آرامش، وضعيت يهوديان در كشورهاي مسيحي با دشواريهاي زيادي همراه بوده است؛ چرا كه كليسا و حكومتهاي تحتالامر وي اعتقاد داشتهاند كه هر كس مسيحي نيست، پس يك تبهكار است. بر اين اساس يهوديان مجبور بودهاند نشانهايي كه حاكي از يهودي بودنشان مينمود بر لباس خود نصب كنند.
همچنين حكومتهاي مسيحي اجازه اشتغال يهوديان به برخي شغلها را نميدادند و شغل غالب ايشان – رباخواري- نيز به دليل عدم پرداخت ديون مسيحيان به آنان اغلب رونقي نداشت.
همچنين ايشان مجبور بودند به زندگي در دژهاي جداگانهاي به نام گتو بودهاند. در قرون وسطي فرقههايي نظير قرائيون يا طريقت كابالا نيز در ميان يهوديان ايجاد شد. پيدايش پروتستانيزم، هرچند در آغاز سبب كاهش فشار بر يهوديان شد، اما در قرون 16 و 17 مجدداَ فشارها افزايش يافت و موجب مهاجرت يهوديان به قلمرو امپراتوري عثماني كه قائل به تسامح مذهبي با اصل كتاب بود گرديد.
در قرن هجدهم فرقهي عرفاني ديگري در ميان يهوديان شرق اروپا ايجاد شد كه نام آن حسيديم بود و پيروان آن اعتقاد به عبوديت و ايمان قلبي براي پروردگار بودند.
در دوران مدرن نيز نحلههايي در ميان يهوديان پديد آمد كه برخي از آنان به شرح زير است:
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}